قصه عشق در تصور خیالم

ساخت وبلاگ

در تصور خیالم, نگاهی عاشقانه به اطراف می اندازم و با قلم به بیان می پردازم.

صبح دل انگیز و رویائی در یک باغ بسیار زیبا با درختان سرسبز که بعضی از آنها دارای میوه هستند.

هر دو شروع به قدم زدن در باغ رویائی می کنیم ، دست در دست هم و پنجه ها درهم فشرده که ضربان نبض یکدیگر را به شماره حس می کنیم ، ضربان قلبم با ضربان نبض تو یکی شده و قدم هایمان با یکدیگر هم گام ، شروع و مطلع صحبت با بیان دل انگیز و عاشقانه در وصف تو شروع می شود و در نیم نگاهی با برق چشمانت هر از گاهی بر وجودم می بارد که ضربان قلبم را با شماره نبضت متفاوت می سازد ولی بیان وصف تو آرامشی دوباره به من می بخشد ، دست در دست هم میان درختان راه می پیماییم ، از درختان سیب ، سیبی قرمز و زیبا می چینیم و آنرا در جوی آب می شویم.

اولین گاز را تو می زنی و سپس گاز بعدی را من به این ترتیب سیب را باهم می خوریم . قهقهه و خنده  مستانه تو مرا به وجد می آورد و با نگاه زیبا دل مرا می فریبی. پس از پیمودن راه در گوشه ایی تختی که بر روی آن فرشی پهن است نمایان می شود و هر دو در کنار هم بر روی آن می نشینیم و چشم در چشم هم دوخته و ناگفته های عاشقانه را با نگاه در اعماق وجود یکدیگر می نشانیم. اشکها چون مروارید بگونه هایت جاری می شود و سر بر شانه ام می گزاری و نا گفته هایت را بازگو می کنی ، قطرات باران بروی گونه هایم با قطرات اشکم در هم می آمیزد و نمی گذارد قطرات اشک مرا ببینی .

"اینست قصه عشق در تصور خیالم, که نگاهی دارد به آرزوها"

مدیریت دانش...
ما را در سایت مدیریت دانش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arhedayati بازدید : 172 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 19:15